زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. (یادداشت مؤلف). کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی. نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است، ’ما راچوبکاری میکنند’. (یادداشت مؤلف). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن ’چوبکاری میفرمائید’ (که در هنگام تعارف ادا شود). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تجلید کردن شود. - چوبکاری کردن کسی را، او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. (یادداشت مؤلف)
زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. (یادداشت مؤلف). کتک زدن. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی. نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است، ’ما راچوبکاری میکنند’. (یادداشت مؤلف). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن ’چوبکاری میفرمائید’ (که در هنگام تعارف ادا شود). (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تجلید کردن شود. - چوبکاری کردن کسی را، او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. (یادداشت مؤلف)
فرمانبرداری کردن. اطاعت کردن. در مقامات پایین از دستورها و اوامر مافوق پیروی کردن. - امثال: آدم تا کوچکی نکند به بزرگی نمی رسد، برای نیل به درجۀ بزرگی و فرماندهی باید از اطاعت وفرمانبرداری شروع کرد. (امثال و حکم ج 1 ص 23)
فرمانبرداری کردن. اطاعت کردن. در مقامات پایین از دستورها و اوامر مافوق پیروی کردن. - امثال: آدم تا کوچکی نکند به بزرگی نمی رسد، برای نیل به درجۀ بزرگی و فرماندهی باید از اطاعت وفرمانبرداری شروع کرد. (امثال و حکم ج 1 ص 23)
چون کودکان رفتار کردن. عادت و رفتاری درخور کودکان داشتن. مناسب شأن طفولیت رفتار کردن. اخلاق و اعمالی درخور سنین کودکی داشتن و ازدستورها و اندرزهای بزرگان پیروی کردن: در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز کودکی کن دم مزن چون مهر داری بر زبان. خاقانی. ، نادانی و جهالت کردن. به دستور خرد و آیین مصلحت رفتار نکردن: خداوندان حقیقی شما ماییم، کودکی نکنید و دست از جنگ بکشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 227). گفت: آمده ام تا جالوت را بکشم. گفتند: کودکی مکن. (قصص الانبیاء ص 148)
چون کودکان رفتار کردن. عادت و رفتاری درخور کودکان داشتن. مناسب شأن طفولیت رفتار کردن. اخلاق و اعمالی درخور سنین کودکی داشتن و ازدستورها و اندرزهای بزرگان پیروی کردن: در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز کودکی کن دم مزن چون مهر داری بر زبان. خاقانی. ، نادانی و جهالت کردن. به دستور خرد و آیین مصلحت رفتار نکردن: خداوندان حقیقی شما ماییم، کودکی نکنید و دست از جنگ بکشید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 227). گفت: آمده ام تا جالوت را بکشم. گفتند: کودکی مکن. (قصص الانبیاء ص 148)
احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. (یادداشت بخط مؤلف). - خوبی کسی کردن، بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج) : دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان. اثر (از آنندراج). ، اجمال. (تاج المصادر بیهقی)
احسان کردن. انعام کردن. لطف کردن. نیکی کردن. (یادداشت بخط مؤلف). - خوبی کسی کردن، بخوبی یاد کردن او را. (آنندراج) : دیدم از تاب و تب عشق تو می سوزد رقیب خوبیش کردم دعا گفتم نصیب دشمنان. اثر (از آنندراج). ، اجمال. (تاج المصادر بیهقی)